-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 اسفندماه سال 1394 00:13
من عوض میشم تو عوض میشی زندگی و شرایط، آدمای توی زندگی رویاها و اهداف و خواسته ها همه و همه عوض میشن همونطور که من عوض شدم تو عوض شدی زندگی و شرایط......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آبانماه سال 1394 16:07
چهره ات همیشه برایم آشنا بود درست وقتی که رفتی ، یادم آمد آه... تو چقدر شبیه زندگی بودی !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1394 18:06
وقتی کسی سیبی گاز می زند _میوه ی مورد علاقه ات وقتی عابری چتر آبی اش را در ایستگاه جا می گذارد _رنگ محبوبت وقتی مارلبرویی کنج ایوان خاموش می شود _مارک همیشگی ات یا وقتی گمشده ای آدرسی می پرسد _کوچه ی یکی مانده به تو اصلا هرآنچه به تو مربوط می شود مرا به وجد می آورد درست مثل روز اول....
-
ستاره ی من
یکشنبه 24 خردادماه سال 1394 01:31
زهرا می دونم که اینجا میای دلم برات تنگ شده خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد خیلی بیش از اونکه فکرشو بکنی خیلی........
-
زادروزت سپید
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1394 23:08
تعطیل بودن چند ماهه ی بلاگفا باعث شد که این بار نمی دونم به کدامین دلیل از این مناسبت نگذرم و این جا پست بنویسم یاد اون سر رسیدی افتادم که توش وبلاگ به وبلاگ ،پست به پست ، خط به خط و کلمه به کلمه ی نوشته هام زیر و رو شده بودن. راجع به همه شون اظهار نظر شده بود، همدردی شده بود ،سوال های زیادی مطرح شده بود و سه نقطه...
-
چی شدم ؟!
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 22:19
همیشه وقتی آدمایی رو تو موقعیت ها و نقش های خاص می بینم واسم خیلی وقتا به راحتی حدس داشتن اون نقش از روی ظاهر و لایف استایل طرف معلومه. اما راجب خودم همیشه دوس داشتم غیر قابل پیش بینی باشم . در اصل برای خودم اصلا فکرش رو نمی کردم ارشد شدن باعث تغییر رویه ی زندگیم تا این حد بشه ! وقتی به پارسال نگاه می کنم تغییرات...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1394 03:50
مرگ بر اندروید و فیسبوک با تمام وجود اینا همونایی هستن که باعث شدن ما از صفا و صمیمیت و حیاط خلوت و حوض آبی و درخت انار بعد از ظهرای جمعه دنیای بلاگستان دور بشیم دلم برای شور و نشاط بلاگستان تنگ شده برای وبلاگ مشترکمون با ستاره برای کل کل ها و ثبت خاطرات برای.... وقتی میام اینجا انگار وارد یه خونه متروکه با شیشه های...
-
۹۴
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1394 03:32
حس یه زندانی محکوم به اعدامی رو دارم که این لحظات آخر خیلی کارا و حرفای ناتمومی داره که باید انجام بده اما حتی نمی دونه که اونا چی هستن یا حس مسافری که وقتی از خونه راه میفته همش احساس می کنه که یه چیزی رو جا گذاشته اما نمی دونه چی یا فراموشی اسمی که همش فکر میکنی نوک زبونته و رو اعصاب کلا نمیدونم چه حسیه فقط میدونم...
-
تو
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 23:41
تو... تو تکرار نخواهی شد انتظار بیهودست انتظار سنگی ست برای توازن حیات و سرنوشت ما چنین بوده است ببین که چگونه تقدیر خودش را بخواب خواهد زد تا عادت کنیم به فاصله ها و بدانیم خورشید بی ما طلوع خواهد کرد و ما در لابلای خاطره ها خواهیم پوسید ... افسوس که قانون سرنوشت تسلیم ما نشد وما پنهان شدیم از چشمهای روز و شب تنها در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 22:29
اصلا باورم نمیشه که از پست قبلی تا حالا زندگیم تا ایــــــــــــــــــــــــــــن حد ، زیر و رو شده ! اینکه مهمترین شخصیت های زندگیم به طور کل از زندگیم محو شدن و کسایی که اصلا نمیشناختمشون نقش های اساسی و محوری پیدا کردن... اینکه فهمیدم میشه که تو هم نباشی ، اونم نباشه ، حتی اون یکی. هیچ اتفاقی هم نمیفته فقط شاید یک...
-
به در...
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 04:06
2 سال از اون سیزدهم کذایی گذشت... آخرین باری که دروغ سیزده گفتم ، به واقعیت تبدیل شد... کاش نمیشد... کـــــــاش... نمی دونم اون دروغ زندگی منو زیر و رو کرد هروقت خوشحالم و از زندگی راضی ام و فکر می کنم دیگه چه خبره ، میگم چه خوب شد که اون 13 به در اون اتفاق افتاد هروقت که عصبی و از همه چی بریده ام ، میگم کاش اون دروغ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 19:56
سال نو مبارک هرچند من که هیچ عیدی حس نکردم... نه عید دیدنی ، نه مهمون اومدن ، نه حس خوب ، نه... این عید که همش تو خواب و بستر بیماری گذشت اینم که از زمستون ِ بهاریش... سالی که نکوست از بهارش پیداست....
-
تحول
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 23:48
کاش این روزا این رنگی نبودن... انقدر حرف دارم که همشون به طرزی هجوم میارن سمتم که لالمونی گرفتم با تمام وجود غمگینم ، و مثل همیشه با تمام وجود بیشتر از قبل می خندم.صبر و تحملم بیشتر شده و به طرز عجیبی نسبت به بعضی چیزا واکنش نشون نمی دم.چند تا نفس عمیق می کشم ، و خورد میشم.... بگذریم.... اما کاش... یه کم درکم می کردی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 00:06
مهیاس خانوم مامانت یک سال بهت نزدیک تر شد زادروزم مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــت :پی یک روز فوق العاده برفی و خاطره انگیز...... 21 سالم تموم شد 21 یک عدد مقدس......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1392 23:28
لعنت به 4 آبان و لعنت به حافظه ی احمق من امیدوارم از سال دیگه 4 آبانی وجود نداشته باشه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 01:59
وقتی به من فکر می کنی حس می کنــــــــــم ، از راه دور...
-
21.29
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 13:49
امروز 21 مهر شد 18 ماه یا به عبارتی ، 1 سال و نیم تمام شاید چون قسم خوردم که تو اون وبلاگ چیزی ننویسم. اینجا میام و یا در واقع بیشتر اینجا میام اما در هر صورت ، چه فرقی می کنه؟ مهم اینه امروز 21ئه و من تو خونه نشستم رو مبل لم دادم و pmc نگاه می کنم اما اینا دلیل نمیشه که کماکان دوستت نداشته باشم :)
-
7 :)
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 19:01
7/7 ساعت 7 عدد دوست داشتنی ٍ من....
-
31 شهریور
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 01:48
شناسنامم میگه من امروز متولد شدم ! یعنی به عبارتی از نظر قانونی من الان وارد 22 سالگی شدم ! ولی حقیقت چیز دیگریست اما میشه ثابتش کرد ؟ نه چون همیشه قانون و مدرک تو کل دنیا حرف اول رو می زنن حالا بین تاریخ تولد و متولد شدنم دو ماه فاصله اس موندم با این خلا چه کنم !!! ;) پ.ن : تولد جفتتون مبارک......
-
بوی ماه مهر...
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 01:07
شهریور... اصلا ماه خوبی نبود امیدوارم سال دیگه اگه این پست رو خوندم چیزی از جزییات یا حس های دردناکی که این ماه تجربه کردم یادم نیاد امیدوارم احساس امنیت بهم برگرده امیدوارم آرامش بهم برگرده امیوارم عشق بهم برگرده عشق عشق.. واقعا کجایی؟ یه مدته بدجور گمت کردم شایدم تقصیر خودمه شاید دوس دارم به زور دوستت نداشته...
-
28
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 00:10
می دانی ؟ به هیچ کجایِ دنیا بر نمی خورد اگر ما زودتر از این ها به وصالِ هم می رسیدیم اما آسان اگر می آمدی به یک دعا و چند قطره اشک اگر راهِ جاده کوتاه تر می شد و تو به من می رسیدی هیچ گاه معنیِ رسیدن را نمی فهمیدیم معنیِ دست ها و معنیِ نگاه هایمان را اگر تو زودتر از این ها می آمدی و در گوشم زم زمه ی دوستت دارم ها را...
-
27
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 00:47
دلم میگیره گاهی از یه حرف از یه جمله از یه کلمه ی ساده حتی یه نگاه دلم میگیره از هرچی که اون لحظه بهانه بده دستم تا چشام پر اشک شه نمیگم حساس نیستم زودرنج نیستم یا اینکه لوسم اما... گاهی دلم میگیره... پ.ن: 7 شهریور عدد دوست داشتنی من...
-
26
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 18:39
عجب دلی داشتم که 1 سال اینجا چیزی ننوشتم! عچب تر دلی داشتم که حتی بهش سر نزدم... عجبناک تر اینکه عجب رویی دارم!! دیگه دنبال بهونه نیستم. اما حقیقت اینه اینکه تو وبلاگ دیگه ای هرچند تو مبحثی کاملا متفاوت می نویسم اینکه خودم رو درگیر گهگاه فیس بوق کردم اینکه درس اینکه کنکور باز کنکور باز... اینکه خیلی از خواننده هام پشت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 23:34
پاییز اومد و من برای اولین بار تو این فصل مشتاقم !!!!! روزهای زیبا باز هم دارن شروع میشن و من خوشحالم !!!! بهترین روزهای زندگی دارن باز هم جاری میشن تو لحظه به لحظه نفسهام خدایا شکرت با این کارت تازه کم کم بی حساب میشیم . بخاطر تابستون دردناکی که سرم آورده بودی اما ارزشش رو داشت..... مهر اومد اما با مهر شروع نشد... با...
-
23.پاییز دوست داشتنی
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 13:30
این تابستون با چشم به هم زدن نگذشت این تابستون خیلی طول کشید خیلی کش اومد اولین تابستون عمرم که هر روز لحظه شماری میکردم برای تموم شدنش... خوشحالم که داره تموم میشه خوشحالم که هوا دیگه سرد و پاییزی شده خوشحالم که برای اولین بار مشتاقانه میرم سمت پاییز مثه مادری که بچه ش رو سر راه گذاشته و بعد 20 سال پشیمون پیداش میکنه...
-
22. سالگرد
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 01:09
با امروز شد 11 سال. 11 سال دقیق که تو از پیش ما رفتی مامان جون دلم واست خیلییییی تنگ شده. می دونی ؟ گاهی هنوز چشم به انتظار میشینم که بیای برسی به مقصد گاهی عروسکی رو که واسم سوغاتی گرفته بودی و هیچوقت نشد که بهم بدیش برمیدارم و فشارش می دم تا اون آهنگی که دوس داشتم رو بخونه تو اولین عشق رندگی من می بودی. می دونی ؟...
-
21.21
شنبه 14 مردادماه سال 1391 13:40
امروز تولد فراز. بهش تبریک گفتم... فردا تولد امید... تبریک نمیگم... وی پی ان ام تموم شده دارم می ترکم دیروز رفتیم ارومیه خوش گذشت... همه ی خط هام می تونن به هم مرتبط باشن ! شاید تو این بلاگ بی ربط باشه اما به هر حال این 21 امین پسته ! گفتم که گفته باشم :دی
-
20.ماهی که نیست...
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 17:25
بیشتر حرفهام رو یه جای دیگه خالی می کنم و وقتی اینجا رو باز می کنم می مونم که چی بنویسم؟ از کجا بنویسم؟؟ باز یه مرداد دیگه اومد یه مرداد داغ و داغون کننده از بچگی از مرداد بدم میومد و از بزرگی از متولدین مرداد ! این تابستون رو فقط با عشق خاطرات بهاری که گذشت و امید به پاییز می گذرونم ! یه جورایی وقتی باد بهار میفتم...
-
19.summer
شنبه 24 تیرماه سال 1391 00:24
WoWwW ! This is my blog !!! tnx God !!! خدایا شکرت که هنوز همین خونه متروکه فکستنی رو دارم ! چقدر دوستش دارم ! شایدم چون تابستون شده اینجوری می گم! شایدم کارم بهش افتاده ! افتاده ؟ یعنی دردی هم دوا می کنه ؟! I don't know... بگذریم.. چقدر این روز ها کسل کننده ست.... خدا پاشو من چند سالی باهات حرف دارم... البته اگه پا...
-
18.بهار
جمعه 19 خردادماه سال 1391 20:48
دلم واسه نوشتن تنگ شده بود... همیشه حال و هوای اردیبشت و خرداد من رو می بره به سالها پیش وقتی تازه بلاگ نویسی رو شروع کرده بودم و دائم آپ می کردم... الانم هروقت این زمانا می رسه یه جور احساس مسئولیت می کنم به اون ذوق و شوقی که داشتم...!! البته الان که اوضاع فرق کرده و درس و امتحان رو سرمون آواره درسته که اصلا بهونه...