مهیـــــــــــــــــــــاس

... لحظه هایت را در هم آمیز،و بگذار حاصل هم آغوشی طلوع و غروب هایت ، زندگی باشد

مهیـــــــــــــــــــــاس

... لحظه هایت را در هم آمیز،و بگذار حاصل هم آغوشی طلوع و غروب هایت ، زندگی باشد


وقتی به من فکر می کنی

حس می کنــــــــــم ، از راه دور...

21.29

امروز 21 مهر

شد 18 ماه

یا به عبارتی ، 1 سال و نیم تمام

شاید چون قسم خوردم که تو اون وبلاگ چیزی ننویسم. اینجا میام و یا در واقع بیشتر اینجا میام

اما در هر صورت ، چه فرقی می کنه؟

مهم اینه امروز 21ئه

و من تو خونه نشستم

رو مبل لم دادم و

pmc نگاه می کنم

اما اینا دلیل نمیشه که کماکان دوستت نداشته باشم :)

7 :)

7/7 ساعت 7

عدد دوست داشتنی ٍ من....

31 شهریور

شناسنامم میگه

من امروز متولد شدم !

یعنی به عبارتی از نظر قانونی من الان وارد 22 سالگی شدم !

ولی حقیقت چیز دیگریست

اما میشه ثابتش کرد ؟

نه

چون همیشه قانون و مدرک تو کل دنیا حرف اول رو می زنن

حالا بین تاریخ تولد و متولد شدنم دو ماه فاصله اس

موندم با این خلا چه کنم !!! ;)


پ.ن : تولد جفتتون مبارک......

بوی ماه مهر...

شهریور...

اصلا ماه خوبی نبود

امیدوارم سال دیگه اگه این پست رو خوندم چیزی از جزییات یا حس های دردناکی که این ماه تجربه کردم یادم نیاد

امیدوارم احساس امنیت بهم برگرده

امیدوارم آرامش بهم برگرده

امیوارم عشق بهم برگرده

عشق

عشق..

واقعا کجایی؟

یه مدته بدجور گمت کردم

شایدم تقصیر خودمه

شاید دوس دارم به زور دوستت نداشته باشم.اما می دونم که نمیشه. شاید با این احساس لج کردم. می دونی که ، به قول خودت من خیلی لج بازم حتی با تو بیشتر از همه. شاید می خوام ادای آدمای منطقی که با عقلشون تصمیم میگیرن رو در بیارم و به خاطر n تا مشکلی که سر راهمون هست  این احساس رو مرده تلقی کنم. شاید ...شایدم واقعا ازت ناراحتم......

اما جدای از تمام احساسات درونیم ، بزار رک بگم

هیچ تلاطمی نسبت به اومدن امروزت ندارم، بر خلاف همیشه...............